| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
کند ذهن باشیم!
در مؤسسۀ فناوری کالیفرنیا (کالتک) آزمایشی ترتیب داده شد با موضوع انتخاب بین خوراکیهای مختلف مثل چیپس یا کلوچه. در هر تصمیمگیری، دو خوراکی در دو طرف یک نمایشگر کامپیوتر نشان داده میشد و حرکات چشم آزمایش شوندگان ضبط میشد. تصمیمها ظرف چند ثانیه گرفته میشدند. اما حرکات چشم آزمایش شوندگان به دقت زیر نظر گرفته می شد. نتيجه جالب بود: وقتی تصمیم گیری دشوار می شد یعنی زمانی که دو خوراکی به یک اندازه جذاب بودند، چشمها بیش از زمانی که تصمیم ها ساده بود، بین دو گزینه جابجا میشدند. پژوهشگران این رفت و برگشت چشم ها را نشانه تلاش مغز برای «انباشت شواهد» یا همان جمع آوری اطلاعات و داده ها در شرایط تردید می دانند. ظاهرا این مساله محدود به انسان ها هم نیست.
استاد روانشناسی دانشگاهی در نیویورک، در یک آزمایش پیشتاز یک دلفین به نام ناتوا را آموزش داد که بسته به زیر یا بم بودن یک صدا، یکی از دو اهرم را فشار بدهد. پس از آنکه ناتوا توانست از پس این تکلیف بربیاید، او تُنهای مبهم را برای دلفین پخش کرد. ناتوا بین دو اهرم مردد میماند، اول به طرف یکی و بعد به طرف دیگری شنا میکرد، انگار که مطمئن نبود کدامیک را فشار بدهد. یک دیدگاه آن است که رفتار دلفین یعنی شنا از یک گزینه به سوی گزینۀ دیگر، معادل چشم چرخاندن انسانها بین گزینههای مختلف در آزمایش انتخاب چیپس ها باشد.
در حالت عادی در زمان تصمیم گیری اطلاعات مختلف از نواحی مختلف در عرض چند میلی ثانیه جمع آوری می شود و تصمیم گیری صورت می گیرد. اما زمان هایی وجود دارد که مغز تصمیم می گیرد سرعت را پایین بیاورد. درست مانند این است که در هنگام رانندگی شما دنده ها را متناسب با شرایط عوض می کنید.
در روانشناسی این را بهعنوان «بدهبستان سرعت-دقت» میشناسیم که یکی از دیرپاترین یافتهها در پژوهش های یکصدساله اخیر است. اتصالات بین قشر مغز با منطقهای از مغز که به نام هستۀ سابتالامیک شناخته میشود، کنترلکنندۀ میزانی است که فرد در مواجهه با یک انتخاب دشوار تصمیمگیریهایش را کند می کند. این سازوکار مانند یک ترمز عمل میکند که سرعت تصمیم گیری را پایین می آورد، تا مغز بتواند شواهد بیشتری انباشت کرده و تصمیمهای بهتری بگیرد. (برگرفته از نوشته ای به ترجمه محمد معماریان نشر یافته در کانال خوب ترجمان)
تجویز راهبردی:
چه نکاتی را می توان آموخت و چه می توان کرد؟
1: مدیریت یک حس رنج آور غیرواقعی: اولین کار این است که قبول کنیم تردید بد نیست. تردید بهواقع یک نشانۀ رفتاری است که مغز در حال تامل (= مقایسه گزینه ها، جمع آوری اطلاعات، سبکسنگین کردن شواهد له و علیه گزینه ها و موازنه و بده بستان) است.
2: کندذهنی را تجربه کنیم: برخی افراد همیشه جوابی در آستین دارند و میتوانند در یک ثانیه به هر سوالی پاسخ دهند یا تصمیم گیری کنند. اکثر ما واکنشهای سریع آنان را نشانۀ تیزهوشی میدانیم و تردید و درنگ را نشانهای از کندذهنی. اما بهتر است که ذهنیت مان را تغییر دهیم و کندذهنی (تصمیم گیری مبتنی بر تامل، درنگ و شواهد) را تجربه و تمرین کنیم! مغز با کُند کردن فرآیند تصمیم گیری فرصت می یابد تا امکان یک انتخاب خوب را فراهم کند. تردید نشانه تامل و تامل بخشی از گمشده این روزهای ما یعنی عقلانیت است. آیا تردید در همه تصمیم ها به جاست؟ جواب منفی است. علت آن است که اگر بخواهیم از مغزمان برای همه تصمیمات کار بکشیم، توان ذهنی مان فرسوده می شود. شاید بزرگ ترین تصمیم آن باشد که برای کدام تصمیم ها بیشتر وقت بگذاریم، تامل کنیم و تردید بورزیم.
3: مانند داروین عمل کنیم: انسانها از این موهبت برخوردارند که آینده را شبیهسازی کنند و از زبان برای سبکسنگین کردن مزایا و معایب بهره بگیرند. هر کسی میتواند درون ذهنش با خودش گفتگو کند و ایدههایش را بنویسد و با دیگران در میان بگذارد. چارلز داروین هنگام تصمیمگیری برای ازدواج، فهرستی از مزایا و معایب تهیه کرد که نهایتاً تصمیم گرفت مزایای ازدواج به معایبش میچربد. مثلا او در ستون مربوط به معایب ازدواج نوشته بود: پول کمتر برای خرید کتاب و همچنین اجبار برای رفتن به مهمانی! با این حال مزایای ازدواج بیشتر بود و با اِما ازدواج کرد و صاحب 10 فرزند نیز شد! در تصمیمات دشوار، تردید را در ذهن خود نگاه ندارید، روی کاغذ بیاورید و منظم شان کنید.
مجتبی لشکربلوکی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
لطفا مغز خود را خالی نکنید!
چه کنم؟ چه تصمیمی بگیرم؟ چه خوردنی برای صبحانه مناسب است؟ نان سبوس دار با نوشیدنی قهوه یا با چای؟
در طول روز دائماً با موضوعاتی مواجه هستیم که باید در مورد آنها تصمیم بگیریم. از سر میز صبحانه گرفته تا خرید مایحتاج منزل. بیشتر مواقع گمان می کنیم که موضوع بسیار ساده است. حق انتخاب داریم. تصمیم میگیریم و موضوع مورد علاقه خود را انتخاب میکنیم. اما همین تصمیم به ظاهر ساده نیروی مغز را تخلیه کرده و از رمق می اندازد!
یک موسسه تحقیقی مربوط به دانشگاه «فلوریدا استیت» توسط آزمایشات متعددی نشان داد، انسانهایی که طیف انتخابی وسیعی دارند و دائما درگیر تصمیم گیری و انتخاب هستند، مبتلا به ضعف تمرکزو نارسایی در رسیدن به هدف خود می باشند
دانشمندان در یکی از آزمایشات به نیمی از افراد مورد آزمایش پیشنهاد کردندکه از میان انبوهی از مواد غذایی، مواد درسی و کلاسهای دانشگاهی بنا به سلیقه خود انتخابی داشته باشند، در حالیکه نیم دیگر در معرض چنین تصمیم گیری ای نبودند. در مرحله بعدی، آزمایش شوندگان می بایست بین دو تکلیف ساده یکی را انتخاب کرده و انجام می دادند؛ باید نوشیدنی بسیار بد مزه و مشمئز کننده خاصیت داری را بنوشند و یا اینکه دست خود را مدت زیادی در آبی صفر درجه فرو برده و نگه دارند. آزمایش شوندگانی که قبلا بین انبوهی از موضوعات پیشنهادی با تصمیم گیری مواجه بودند، دچار مشکل در تصمیم گیری شدند. آنان نتوانستند تمرکز کنند، تصمیم گیری درستی داشته باشند و در نتیجه آن را نیمه تمام رها کردند.
این دانشمندان برای اینکه همین مساله را در زندگی روزمره نیز آزمایش کنند، از خریدارانی که بعد از خرید از مرکز تجاری باز می گشتند سوال کردند که چند تصمیم گیری و انتخاب در حین خرید داشتند؟ سپس چندین مساله ساده ریاضی را برای حل کردن به آنان دادند. آنان همچنین در این آزمایش دیدند که خریدارانی که خرید آنان بیشتر تحت تصمیم گیری و انتخاب انجام شده بود، در حل مسائل ساده ریاضی بیشتر دچار اشتباه شدند و این آزمایش در مورد هر سن و جنسیتی و مدت زمان خرید صادق بود.
به نظر می رسد که تصمیم گیری یک منبع غنی انرژی در مغز را تخلیه کرده و مغز را کاملا خسته می نماید. آزمایشات متعدد نشان می دهد چه این تصمیمات آزادانه گرفته شده باشند و چه به خواسته فرد دیگر، دیده می شود که پس از تصمیم گیری، تمرکز و نیروی فکری به مراتب کاهش پیدا می کند (منبع آکادمی تفکر).
تجویز راهبردی:
چه کنیم؟ یعنی تصمیمی نگیریم؟ این برداشت اشتباه است. اصولا مغز نیز مانند عضله است اگر از ان استفاده نکنیم به مرور ضعیف و ضعیف تر می شود و از بین می رود. باید مغز را به کار گرفت! و استفاده مناسب از مغز باعث ورزش و پرورش آن خواهد شد. سه تجویزکلیدی در این زمینه می تواند راهگشا باشد:
1-تصمیمات تخصصی را تفویض کنید. قرار نیست شما در همه زمینه ها متخصص باشید. از نظرات دیگران استفاده کنید.
2-زمان و توان خود را متمرکز کنید بر تصمیمات اساسی تر و مهم تر. از قانون پارتو استفاده کنید از خود بپرسید کدام 20 تصمیمات است که 80 را محقق خواهد کرد؟
3-از روتین سازی تصمیمات کوچک استفاده کنید: یکی از تکنیک هایی که برخی به کار می برند خیلی ساده است: آنها تصمیمات کوچک را تبدیل به روتین می کنند و عملا حذف می کنند. تصمیم گیری مثل یک عضله عمل می کند. وقتی در طول روز به دفعات از آن استفاده کنید انرژی خود برای عملکرد موثر را از دست می دهد و خسته می شود. یکی از بهترین تکنیک هایی که برخی برای کنار آمدن با خستگی ناشی از تصمیم گیری به کار می گیرند، حذف تصمیمات کوچک با تبدیل آنها به روتین روزانه است. مثلا در مورد پوشش، غذا، رفت و آمد و ... یک بار یک تصمیم کلی بگیرید که در طول روز از تصمیم گیری مکرر در مورد آن ها فراغت حاصل کنید. این کار منابع ذهنی شما را برای تصمیمات پیچیده تر نگه می دارد.
دکتر مجتبی لشکربلوکی
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
فقط یک شب دیگر زنده بمان، همین!
پسرتان امشب را به صبح نخواهد رساند! این جمله ای بود که وقتی هفده ساله اش بود و گرفتار یک بیماری سخت شنید. جمله ای که پزشک به پدر و مادرش گفت.
«اریکسون» صدای گریه مادرش را شنید. با خودش فکر کرد:
کسی چه میداند، شاید اگر من امشب را به صبح برسانم، مادرم این قدر رنج نکشد و تصمیم گرفت تا سپیده صبح نخوابد.
او با طلوع خورشید فریاد زد: مامان! من هنوز زندهام!
او تصمیم گرفت همواره سعی کند فقط یک شب دیگر را به صبح برساند و موفق شد.
این داستان واقعی است و متعلق است به روانشناس معروف میلتون اریکسون. اما داستان دشوار زندگی وی ادامه دارد. وی که پریش خوانی داشت، کور رنگی هم داشت و بعد از بیماری، حالا به نوعی فلج هم شده بود و دیگر نمی توانست حرکت کند، تنها عضله ای که حرکت می کرد، عضلات پلکش بود!
چه کار کرد؟ یک پدیده معمولی را تبدیل کرد به یک فرصت استثنایی، وی رزوها، هفت خواهر، یک بردار و دو والدینش را زیر نظر می گرفت و به رفتار آن ها فکر می کرد و رفتار آن ها را تحلیل می کرد و همین آغازی شد برای اینکه بعدها وی به یک روان درمانگر معروف و موفق تبدیل شود. وی كه همزمان صاحب يك خواهر شده بود، با پيروي (الگوبرداري) از اين نوزاد توانست سلامتي و توانايي جسماني اش را به راحتي و در كمتر از يك سال دوباره بازيابد.
او بیش از 22هزار شب (60 سال) بعد از آن شب که قرار بود بمیرد زندگی کرد! چرا که تصمیم گرفت فقط یک شب دیگر زنده بماند و طلوع آفتاب را ببیند.
تجویز راهبردی
در شرایط دشوار و خشن محیطی دو نکته را در نظر بگیرید. به پدیده های معمولی اطرافتان نگاه کنید و از خود بپرسید از همین مساله پیش پا افتاده چه استفاده ای می توانم بکنم؟ منتظر معجزه نباشید. دو؛ علاوه بر افق های بلندمدت، افق های بسیار کوتاه مدت را نیز در برنامه ریزی خود بگنجانید (حتی گاهی به اندازه یک شب تا صبح)!